به گزارش مشرق، «مهدی محمدی» در روزنامه «وطنامروز» نوشت:
یکم- نتیجه انتخابات آمریکا برای اکثر سیاستمداران، تحلیلگران اطلاعاتی و رسانههای جهان غیرمنتظره بود. ترامپ انتخاباتی را برد که کلینتون از مدتها قبل تصور میکرد قطعا برنده آن است. با این حال حقایق بسیار مهمی هست که باید به آنها توجه کرد. کاملا روشن است که اصل حاکم بر انتخابات آمریکا- مانند بیشتر انتخابات در همه جای جهان- «اعتراض به وضع موجود» بوده است. کلینتون خود را به عنوان نماینده، قهرمان و البته ادامهدهنده وضع موجود معرفی کرد اما ترامپ با آنکه خود نمیدانست و احتمالا در بسیاری حوزهها هنوز هم نمیداند آینده مطلوب چه شکل و شمایلی دارد، مردم را متقاعد کرد هر چه هست ادامهدهنده وضع موجود نیست. حمایت پرشور، همهجانبه و بسیار نیرومند هیات حاکمه آمریکا بویژه شخص باراک اوباما از کلینتون بسیار برای او گران تمام شد. جامعه آمریکایی اوباما و نخبگان آمریکایی را به عنوان به وجودآورندگان و نگهبانان وضع موجود شناسایی کرده و این حمایتها آنها را مطمئن کرد که کلینتون پا از این جاده از پیش تعیینشده بیرون نخواهد نهاد.
یکم- نتیجه انتخابات آمریکا برای اکثر سیاستمداران، تحلیلگران اطلاعاتی و رسانههای جهان غیرمنتظره بود. ترامپ انتخاباتی را برد که کلینتون از مدتها قبل تصور میکرد قطعا برنده آن است. با این حال حقایق بسیار مهمی هست که باید به آنها توجه کرد. کاملا روشن است که اصل حاکم بر انتخابات آمریکا- مانند بیشتر انتخابات در همه جای جهان- «اعتراض به وضع موجود» بوده است. کلینتون خود را به عنوان نماینده، قهرمان و البته ادامهدهنده وضع موجود معرفی کرد اما ترامپ با آنکه خود نمیدانست و احتمالا در بسیاری حوزهها هنوز هم نمیداند آینده مطلوب چه شکل و شمایلی دارد، مردم را متقاعد کرد هر چه هست ادامهدهنده وضع موجود نیست. حمایت پرشور، همهجانبه و بسیار نیرومند هیات حاکمه آمریکا بویژه شخص باراک اوباما از کلینتون بسیار برای او گران تمام شد. جامعه آمریکایی اوباما و نخبگان آمریکایی را به عنوان به وجودآورندگان و نگهبانان وضع موجود شناسایی کرده و این حمایتها آنها را مطمئن کرد که کلینتون پا از این جاده از پیش تعیینشده بیرون نخواهد نهاد.
دوم- وضع موجود در آمریکا چیست که مردم این همه به آن معترضند؟ واقعیت این است که تا امروز اجازه داده نشده مردم جهان چیز زیادی درباره این واقعیت بفهمند. رایگیری 8 نوامبر اما به ما میگوید این وضع موجود هر چه هست بسیار وخیم است. آنقدر وخیم که جامعه وقتی فقط یک بار موفق شد خود را به سیاست تحمیل کند، نتیجهاش یک شگفتی بود. اگر انتخابات آمریکا را شورش عوام علیه واشنگتن بخوانیم گزاف نگفتهایم. کسی که رای آورده در واقع ترامپ نیست، گزینه «نه به کلینتون» است که رای آورده است. این وضعیت چنان وخیم است که حتی از دست سیستم انتخاباتی چند مرحلهای، غیرمستقیم، بشدت وابسته به پول، و پروپاگانداپایه آمریکایی هم کاری برای کنترل آن برنیامد.
سوم- در این باره که چه خواهد شد باید محتاط بود. از حالا فقط میتوان درباره چند اصل کلی صحبت کرد. اصل اول این است که ترامپ، نه اوباماست و نه کلینتون، بنابراین باید بتواند درباره موضوعات کلیدی مانند ایران، روسیه، چین، داعش، سعودی، ناتو، اسرائیل و... این تفاوت را به نحوی بدل به «سیاست» کند. اینکه چنین چیزی چقدر ممکن است و تا کجا پیش خواهد رفت امری است که درباره آن نباید عجله کرد. اصل دوم این است که نوع انتخاب مردم آمریکا و شعارهایی که ترامپ داده- خود او و جمهوریخواهان بخواهند یا نه- برخی سیاستها را به آنها دیکته خواهد کرد. ترامپ مجبور است درونگرایانهتر رفتار کند یا اگر تصمیم به مداخله خارجی گرفت یک «توجیه داخلی» برای آن بیابد. اصل سوم این است که تقریبا روشن است ترامپ چیز زیادی درباره جهان نمیداند و بنابراین «دوره یادگیری» او احتمالا طولانی خواهد بود. اگر او نخواهد به سیاستهای استاندارد جمهوریخواهان تن دهد، این دوره طولانیتر هم خواهد شد و این میتواند فرصتهایی خلق کند. چهارمین اصل این است که در یک سال گذشته تقریبا تمام واشنگتن از نظامیها و امنیتیها بگیرید تا سیاسیون و نخبگان مالی و رسانهای، علیه او بسیج شدند و موضع خود را اعلام هم کردند. وقتی ترامپ از نیویورک به واشنگتن برود، انرژی عظیمی در آن شهر باید صرف آشتی یا مصالحه این نخبگان با ترامپ شود. این امر زلزله عظیمی را در جامعه سیاسی آمریکا ایجاد خواهد کرد و واقعا نمیتوان به سادگی گفت نتایج آن- توجه کنید که مهمترین نتیجه این کشمکش انتخاب «تیم ترامپ» است- چه خواهد بود.
چهارم- درباره ایران، وضعیت بسیار پیچیده خواهد بود. من مدتهاست عقیده دارم درباره ایران یک سیاست دوحزبی در آمریکا وجود دارد که اصول آن با آمدن یا رفتن این یا آن رئیسجمهور عوض نمیشود. شواهد تاریخی فراوانی هم هست که این فرض را تایید میکند. حضور مستقیم آمریکا در مذاکرات هستهای با ایران در دوران بوش شروع شد، در حالی که معروف است جمهوریخواهان مذاکره نمیکنند. خصمانهترین تحریمها و فشارها را هم دموکراتها علیه ایران اعمال کردند در حالی که معروف است دموکراتها مذاکره میکنند! بنابراین اصول سیاست آمریکا علیه ایران که مربوط است به بسیج تمام منابع قدرت در واشنگتن برای اولا مهار و ثانیا فروپاشی انقلاب اسلامی در ایران، تغییری نخواهد کرد. آنچه مهم است تغییری است که در 3 مساله دیگر ایجاد خواهد شد:
1- ایران- و به طور کلی سیاست خارجی- چقدر اولویت ترامپ است؟ 2- او چه مقدار منابع به این موضوع تخصیص خواهد داد؟ 3- او تا چه حد قادر خواهد بود برای پیشبرد اهداف خود علیه ایران اجماع بینالمللی ایجاد کند؟ تفاوتها در اینجاست که خود را نشان خواهد داد.
پنجم- درباره پیشفرضهای خود راجع به آمریکا لازم نیست چیزی را تغییر بدهیم. همچنان این حکم درست است که در آمریکا قدرت اصلی در اختیار بروکراتها و نخبگان حاکم است. درست است که ترامپ از طریق شورش بر این الیت، رئیسجمهور شده اما خود بخشی از آنهاست و نمیتواند از آنها اعلام استقلال کامل کند. با این حال، انتخابات 8 نوامبر نشان داد بروکراتها بسیار قدرتمندند ولی تمامکننده نیستند و مقاطع استثنایی وجود دارد که ممکن است «زورشان به مردم نرسد» منتها این هیچ چیز را درباره سیستم بشدت مهندسی و چارچوببندی شده آمریکا تغییر نمیدهد. میماند اینکه آیا واشنگتنیها دوران ریاستجمهوری ترامپ را به دوران انتقام از مردمی که به او رای دادهاند تبدیل خواهند کرد یا نه؟
ششم- در محیط سیاست داخلی ایران مسلما یکی از مهمترین سوالها در ماههای آینده این خواهد بود که حال که فردی با مشخصات ترامپ در آمریکا رئیسجمهور شده، رئیسجمهور آینده ایران باید چه مشخصاتی داشته باشد؟ بحث در این باره را باید به فرصتی مناسب وانهاد.